دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

شعری از کتاب فارسی کلاس پنجم ایتدایی

باز هم اول مهر آمده بود ، و معلم آرام ، اسم ها را می خواند ...

اصغر پورحسین ... پاسخ آمد : حاضر
قاسم هاشمیان ... پاسخ آمد : حاضر
اکبر لیلازاد ... پاسخش را کسی از جمع نداد
بار دیگر هم خواند : اکبر لیلازاد ... پاسخش را کسی از جمع نداد 

همه حاضر بودیم . جای او اینجا بود . اینک اما تنها یک سبد لاله سرخ ، در کنار ما بود . 

لحظه ای بعد معلم سبد گل را دید
شانه هایش لرزید 
همه ساکت بودیم 

ناگهان در دل خود زمزمه ای حس کردیم 

غنچه ای در دل ما می جوشید 

گل فریاد شکفت 

همه پاسخ دادیم : حاضر ؛ ما همه اکبر لیلازادیم 

 

شعر از مرحوم قیصر امین پور

نظرات 3 + ارسال نظر
☺f@rz@n3h☻ پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1392 ساعت 20:12

آخی چقدر شعر خوشگلی بود درگیر شده بودم چند روز پیش که اکبر بود یا اصغر مرسی که دشواریمو حل کردین

خواهش میکنم
شعرهای دبستان همه خاطره انگیزند...

... دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 17:27

دل بیتاب من با دیدنت آرام میگیرد
اگر دوری ز آغوشم نگاهم کام میگیرد
مرا گر مست میخواهی نگاهت را مگیر از من
که دل از ساقی چشمان مستت جام میگیرد
تو نوشین لب میان جمع خاموشی ولی چشمم
ز هر موج نگاه دلکشت پیغام میگیرد..

شارمین و امیر جون دوشنبه 16 دی 1398 ساعت 13:28

عالی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد