دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

غزل شماره 317 غزلیات حافظ

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم
سایه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یارچه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بـخت مـرا هیچ منجـم نشناخـتیا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هـردم آید غـمی از نو به مبارکبادم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
درامتداد زندگی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:30

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد