دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

کاش هنوز هم ...

بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم ؛
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم ...


کاش دلهایمان به بزرگی بچگی بود ؛
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند ...

 

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم ،

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود ،کاش قلبها در چهره بود ؛

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم ... 

دنیا را ببین ...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید ...

بچه بودیم همه چشمهای خیسمان را می دیدند ؛ بزرگ شدیم هیچکس نمی بیند ...

بچه بودیم در جمع گریه می کردیم ؛ بزرگ شدیم در خلوت ...

بچه بودیم راحت دلمان نمی شکست ؛ بزرگ شدیم خیلی آسان دلمان می شکند ... 

 

بقیه اش رو به زبون ساده میذارم :

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم ، بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی ها رو کم و بعضی رو بی نهایت دوست داریم ...



بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن ؛
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه ... 

کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم...

   

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم بعد از یک ساعت از یادمون می رفت ؛

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم ...  



بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم ؛
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه ... 

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود ؛

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزهاست ...   





بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود ؛

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم ... 

 


بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم ؛

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی ... 

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند ؛

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ... هیچ کس نمی فهمد ... 

بچه که بودیم ، بچه بودیم ؛ بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد