دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

هر چه می خواهد دل تنگت بگو...

سلام دوستان 

هدف از قرار دادن این پُست ، ایجاد یک فضای "شبه مشاعره" !!! و آشنایی با ابیات زیباییه که به ذهن سپردیم . اگر تمایل داشتید ، مشارکت کنید . 

به هر صورتی هم که دوست داشتید (مشاعره در معنا ، مشاعره با حروف و یا از یک شاعر خاص) ، می تونید روی پست نظر بذارید و مشاعره رو ادامه بدید . 

به طور رسمی از ساعت 15 امروز (شنبه 11/3/1392) کار رو شروع می کنیم ... 

ترسم ای دلنشین دیرینه ، سرگذشت تو هم ز یاد رود
آرزومند را غم جان نیست ، آه اگر آرزو به باد رود ...

نظرات 165 + ارسال نظر
... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 10:28

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی..

یا رب آن نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 10:32

مشاعره معمولی شروع با حرف آخر بهتره.. یعنی آسون تره‏!‏ خب ما که مشاعره نکردیم تا حالا..‏!‏

حق با شماست ...

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 10:46

میگم حالا من خودم پیشنهاد مشاعره دادم اما اگه کم آوردم نباید بخندیناااا..
گفتم که دلم میخواد شعر بخونم.. فک کردم با خودم مشاعره بهترین راهه که با بیت های زیبا آشنا شم..
ممنون.

شما هم همینطور ... چون احتمال قوی من کم میارم ...
درسته...
سلامت باشید

she شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 11:21

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد
(fazel nazari)



فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در ایـن دیـر خـراب آبادم

سایه‌ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بـخت مـرا هیچ منجـم نشناخـت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هـردم آید غـمی از نو به مبارکبادم

می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
کـه چـرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره‌ حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیـل دمادم ببـرد بنیادم

she شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 11:30

من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم

از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم

روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک

از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت

من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم

ای نبخشوده گناه پدرم آدم را

به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم

حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم

دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم

نشد از یاد برم خاطره دوری را

بازهرچند رسیدیم به هم !دلتنگم
++++++++++++++++++++++++



با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود

گیرم که برکه ایی نفسی عاشقت شدست

ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود

یک شهر تا به من برسی عاشقت شدست

پر می کشی و وای به حال پرنده ایی

کز پشت میله ی قفسی عاشقت شدست

ایینه ایی و اه که هرگز برای تو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست


++++++++++++++++



رسیده‌ام به خدایی که اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم‌ها قیاسی نیست

خدا کسی ست که باید به دیدنش بروی

خدا کسی که از آن سخت می‌هراسی نیست.

به «عیب پوشی » و « بخشایش» خدا سوگند

خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست

به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل

که خودشناسی تو جز خدا شناسی نیست

دل از سیاست اهل ریا بکن،خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست


من وقت نداشتم زیاد بیام واسه همینم بهترین شعرهای شاعر محبوبمو نوشتم براتون باشد که به مذاقتان خوش بیاید!

سینه از آتشِ دل در غمِ جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه‌ی دوریِ دلبر بگداخت
جانم از آتشِ مِهرِ رُخِ جانانه بسوخت

سوزِ‌دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع
دوش بر من، ز سر مهر، چو پروانه بسوخت

آشنایی نَه، غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت

خرقه‌ی زُهد مرا آب خرابات ببرد
خانه‌ی عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله، دلم از توبه که کردم، بشکست
همچو لاله جگرم بی مِی و خُمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ! که مرا مَردُمِ چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی!
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

ممنون - لطف کردید . کی بودند ایشون؟!!!

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 11:35

مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را.. ماه را.. تو را
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب های مهتاب را..
ولی نه..‏!‏‏!‏ باید ترک کنم..
هم تو را.. هم شعر را .. و هم همه شب هایی را که به ماه نگاه می کردم..

اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم / اگر اینگونه بـا ساقی جفـا کردم پشیمانم

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 11:54

تازه تر کن داغ ما را
طاقت دوری نمانده..
شکوه سر کن
در تن ما تاب مهجوری نمانده..

مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن ...

she شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 11:56

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست



مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست



آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست



بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست



باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


همه اشعاری ک نوشتم واسه جناب اقای فاضل نظری بود

عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند

ممنون

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 12:07

گل سرخم مخوان ای عاشق مست
که من پیش لب یار تو خارم
به سرخی گرچه دارم رنگ آن لب
ولی شیرینی و گرمی ندارم‏!‏

ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که توئی تفرج آنجاست

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 12:13

thx "she"..

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 12:25

خدایا بشکن این آیینه ها را
که من از دیدن آییه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم
...
این ی تیکه از شعر "دختر زشت‏"‏ از مهدی سهیلیه.. خیلی قشنگه اما چون طولانیه حوصله نوشتنشو ندارم‏!‏‏!‏

جان بیمار مرا نیست ز تو روی سوال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد

اتفاقا همین دو بیت هم خیلی زیبا بود...

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 12:40

بگفتمش: برو ای نامه‏!‏ قاصد دل من باش
بگو به یار گریزان, حکایتی که تو داری
تو زودتر ز من ای نامه‏!‏ روی دوست ببینی
چرا حسد نبرم بر سعادتی که تو داری..‏?‏

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا...

(از غزل 37 دیوان شمس)

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 12:52

آنشب به بزم شعر و ادب از سر نیاز
چشمم به روی ماه تو گرم نگاه بود
طاووس مست بودی و از پرنیان ناز
بر سر, تو را به رنگ شقایق کلاه بود

ببخشید حس و حال شعر رو به هم می ریزم ؛
همین الان یه اراجیفی سرودم :

قطعی آب می کند بیداد / نیست این خوابگه کنون آباد
باز کردیم شیر آب را حال / چشممان به آب گلی افتاد...!!!

چشمتون روز بد نبینه ... آب خوابگاه از صبح قطع بود و الان هم که وصل شد ، رنگ آب نداشت ...!!!

she شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 13:07

ur wlcome "...."

koli lazat mibarim az sheraye shoma...
khoda ghovat edame bdid


shere jalebi soorin yade marde 1000 chehre too shabe sher oftadam!!!! chon y lahze dashtam y bardashtte dge mikardam

ممنون
برداشت دیگه؟!!!

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 13:11

بدیهه سرام که هستین..
اتفاقا خیلی قشنگ بود.. آفرین.
حال چه گله کنی از آب گلی
کاین آب به از بی آبی‏!‏‏!‏‏!‏
اینم من از خودم درآوردم..

زنده باد ...
بله واقعا از بی آبی بهتره !!!

با اجازه تون ما هم بریم یه غذایی با این جماعت بی غذا بخوریم ...
میدونید که سلف بیمارستان به ما که کارآموزی نداریم غذا نمیده...!!!

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 13:29

خواهش میکنم. میتونم بپرسم چی درست کردین‏?‏‏?‏‏?‏

ان شاءالله قراره کوکو سیب زمینی بخوریم...
جای همه دوستان خالی ...
یکی از این دو نفر رو فرستادیم نانوایی از یک ساعت پیش هنوز برنگشته... سبزوار نا امن شده ، می ترسم ربوده باشند دوستمون رو ...

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 13:48

نوش جان..
یاد هم اتاقی های خودم افتادم.. هیچ دستپختی به خوشمزگی دسپختشون نیست..
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور..

متأسفانه اینجا کسی آشپزی بلد نیست ...
یادمه اوایل ترم یک ، من و یکی دیگه از بچه ها برای 9 نفر آدم (اون زمان یک نفر کاشانی هم داشتیم...) غذا درست کردیم . کلا 6 نفر از اون غذا خوردند و فقط خودم و خودش و دو نفر دیگه راضی بودند (تازه فکر کنم برای اینکه ما ناراحت نشیم گفتند خوبه) ...
عمق فاجعه رو درک کنید ...!!!
دیگه دارم نگرانش میشم!!!
سخن شکر شیرین بر فرهاد بگوی / خبر یوسف گمگشته به کنعان برسان

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 14:02

هنوز ٥ سال دیگه مونده.. آشپز ماهری میشید..
بوی سوختگی میاد.. کوکوی شما نباشه‏!‏‏!‏‏!‏

بله ... هستیم حالا حالا ها ...
نه . کوکو خیلی وقته حاضره . منتظر نون هستیم .
واااااای چه اتفاقی همین الان افتاد ...
لوله آب خوابگاه ترکید . تا یک ساعت دیگه غرق میشیم ...!!!

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 14:40

واااا.. واقعا‏?‏‏?‏‏?‏
تاسیساتیا هستن الان‏?‏

نگهبانی خبرشون کرد تا بیان... الان دوباره آب قطعه...
ای خدا ...

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 14:46

جدی میگین‏?‏‏?‏‏?‏
میگم تا شما ناهار بخورید و ی پناهگاه پیدا کنید که سیل نبردتون میتونیم مشاعره رو به تاخیر بندازیما.. بشه سه و نیم‏?‏

ناهار خوردیم ... می تونیم الان شروع کنیم .
فقط یه چند لحظه ای صبر کنید من کامپیوتر بهرام رو درست کنم ... برمی گردم .

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:17

کجایید‏ ?‏‏?‏‏?‏
نکنه جدی جدی غرق شدید‏?‏‏‏!‏

نه ... خدا رو شکر غرق نشدیم ...
میام یه پنج دقیقه دیگه ...

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:24

من با Gprs وصل شدم راستی؛ همش قطع میشه؛ اگه نتونستم با سرعت شما هماهنگ شم عذر میخوام.

خواهش می کنم .
بسیار خوب ...

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:27

به به جمعتون که جمعه
درس مرسم که کلآ....

لب من از ترانه می سوزد
سینه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هیجان
پیکرم از جوانه می سوزد

دلا دیدی که آخر تیم ملی / که مشتاقان او هستند خیلی
و بازی ها نمودند آنچنانی / برفتند عاقبت جام جهانی ...

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:29

ای ول....
هیپ هیپ هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا ؟!!! چی شد؟!!! به خاطر شروع مشاعره؟

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:33

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
بنیاد چو فرو ریزم با خاک درآویزم

ما عیب خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نموده ایم چو پیری پس خضاب

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:35

یک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت...

تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:37

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به دریا بنگرم دریا تو بینم

مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت آیو

یک لحظه صبر کنید ...
اول ... شروع کنه
بعد عسل ادامه بده
من آخر میگم
خوبه؟!!!

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:39

در پست و بلند جاده کف بر لب پر اهنگ؟
زمزمه های شب پژمرد
رقص پریان پایان یافت
کاش اینجا نچکیده بودم!

شعر نو؟!!!
می گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

از این به بعد من با انتهای شعر "عسل" ادامه میدم .

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:39

دیدی که یار جز سر جور دستم نداشت
بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت

شرمنده جواب این رو نمیدم ... از الان شروع کنیم .
مشخص شد دیگه چی کار کنیم ؟!

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:41

عالیه. فقط بچه ها اگه کم اوردم دیگه...

خوبه ... اشکال نداره ...
پس شما فقط با انتهای شعر "..." ادامه بدید

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:43

باشه..
وای.. صد وای.. اختر بختم
پدرم, آن صفای جانم مرد
البته دور از جون..

همین خوبه دیگه...
الان عسل با "د" بگه

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:43

یه سوال؟ شعر نو قبول نیس؟

چرا ... قبوله
الان شما باید با "د" بگید

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:46

تا فراق خو کنم صبر من و قرار کو‏?‏
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو‏?‏

...

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:50

درختی در چشمانش روییده بود
شاخ و برگش فضا را پر کرده بود
رگ های درخت
از زندگی گم شده ای پر بود.

در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:53

قاطی شد. من سرعتم خیلی پایینه. الان چی بگم؟
وفا نکردی و کردم جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم بریدی و نبریدم

نه الان نوبت شما نبود
... باید با "ه" بگه تا شما با ادامه شعر ایشون بگید

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:54

chi shod alan?

شما با "ه" بگید

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:56

همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:59

گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عزلتی از مردم دنیا گزین

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

؟؟؟ شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 15:59

منم میام

خوب شما دور بعد ، بعد از من بخونید
"..." با انتهای شعر شما ادامه میدن

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:03

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:06

درختی میان دو لحظه می پژمرد
اتاقی به استانه خود می رسد.

دمی آب خوردن پس از بدسگال
به از عمر هفتاد و هشتاد سال

الان در ادامه بیت من ، ؟؟؟ با "ل" شعر بخونه .
"..." با انتهای شعر ؟؟؟ بخونه

؟؟؟ شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:10

لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب که را داور کنم

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:13

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دگرگون نخواهد شد

احسنت
"عسل" با "د" شروع کنه.

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:16

در فراق دوستان اخر ز ما چیزی نماند
هر که رفت از هستی ما پاره ای با خویش برد

دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

؟؟؟ با "ی" شروع کنید

؟؟؟ شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:16

با عرض پوزش از ....
اون دیگرگون هست!نه دگرگون

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:20

ببخشیییید..

؟؟؟ شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:20

یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

"..." با "ش" شروع کنید

عسل شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:21

اورین اورین.... خوبه خووووووووووووووووووبه...

بهرام شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:23 http://ht

دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار همدگر باشیم
تا بمانیم خرم و آزاد



علیک سلام
از کجا پیدات شد؟!!!
میخوای شرکت کنی؟

... شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 16:24

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکر خارا

عسل با "الف" بخونید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد