دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

خستگیا

خسته از خستگیای این دل وا مونده / خسته از تو که خیالت پیش من جا مونده
خسته از پرسه تو شهری که همش آواره / بی تو زیر آسمونی که یه بند می باره
به همین سادگیا نیست از تو دل کندن و دوری / چه سبک پر زدی از من تو بگو آخه چه جوری
تو چه جوری غم این خستگی از یادت رفت / حسرت روزهای رفته همه از آهت رفت
من چه جوری به تو و عطر تو بیمار شدم / تو که رفتی عطر بارون شب همراهت رفت ...

...

دانلود آهنگ خستگیا - استاد قمیشی

یک سال سکوت ...

سلام دوستان ...

یک سال سکوت کردم به احترام روز مقدس 27 اسفند ماه ...

روزی که در تقویم جامعه آرمانی ثبت خواهد شد تا اثبات کننده برپایی حق علیه ناحق باشه ...

27 اسفند ماه 1393 روزی بود که به تنهایی در برابر جماعتی هنجارشکن و قانون گریز ایستادم و از حق دفاع کردم

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز / جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی

بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد / کلام حق دم شمشیر می شود گاهی

دانلود آهنگ (هوای خانه)

البته این روز مقدس آنچنان خیر و برکتی داشت که در بدایت امر اصلا مشخص نبود اما به مرور زمان تأثیر خودش رو آشکار کرد و خدا را صدهزار مرتبه شکر که این روز رو ناجی دو سال آینده ی این روز برای من و ایضا هم گروهی هام قرار داد ...

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

درود بر 27 اسفند

هوای خانه ...

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز / جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی

بگو اگر چه به جایی نمی رسد فریاد / کلام حق دم شمشیر می شود گاهی ...


کلام حق دم شمشیر می شود گاهی ...

اراجیف 93.11

سلام دوستان 

بالاخره چندتا سوژه پیدا کردیم و شروع کردیم به نوشتن اراجیف : 

اراجیف 93.11

پایدار باشید و برقرار

هر یک بدتر از دیگر ...

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه 

(من بیخود و تو بیخود ، ما را که برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه  

 من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه)

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینمهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانی به خرابات آ تا لذت جان بینیجان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه
هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستیو آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت میزین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
ای لولی بربط زن تو مست تری یا منای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمددر هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شدوز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جاننیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دلنیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشتگفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
من بی‌دل و دستارم در خانه خمارمیک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه
در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدناین پند ننوشیدی از خواجه علیانه
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبیبرخاست فغان آخر از استن حنانه
شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزیاکنون که درافکندی صد فتنه فتانه