ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از باغ می برند چراغانی ات کنند / تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند « صبح » تو را « ابرهای تار » / تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند / این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی / شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست / از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست / گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند
"گریه های امپراتور ؛ فاضل نظری"