دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

شاخه گلی برای مزار

از باغ می برند چراغانی ات کنند  /  تا کاج جشن های زمستانی ات کنند 

پوشانده اند « صبح » تو را « ابرهای تار »  /  تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند  /   این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی  /   شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست  /   از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست  /   گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند 

 

"گریه های امپراتور ؛ فاضل نظری"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد