ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
الان موندم از این تعطیلات دو سه هفته ای چه جوری استفاده کنم ؛ تعطیلاتی که در سالهای آینده ندارمش ...!!!
به احتمال قوی هم به این نتیجه خواهم رسید که گذراندن به بطالت بهترین کاره ...!!!
ناپلئون هم بالاخره از پا افتاد ...
و تفکراتی چون ؛
از همین الان که حساب کنیم دقیقا چهار سال و یک ماه دیگه فارغ التحصیل میشیم ...
هنوز قسمتهای سختش مونده ، تفریحاتمون تموم شد ...
بهترین سالهای زندگی مون رو داریم دور از خانواده میگذرونیم ...
و ...
خدایا ... "این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم" ...
همیشه آخر قصه ، یکی راهی شده رفته / یکی مبهوته و یاد روزای رفته می افته
نه اونکه میره میخواد و نه اونکه مونده میخنده / شاید اینجوری قسمت بود ، چی میشه بی تو آینده
چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه اش یه دنیا بود / نمیشه بی تو خندید و نمیشه فکر فردا بود
تموم لحظه هام آه خیال با تو بودن شد / چه روزایی که پژمرد و چه رویایی که پرپر شد
یه عمره با خودم تنهام ولی سخت میشه عادت کرد / نمیشه رفته باشی تو ، نمیشه اینو باور کرد
خیابونای تاریک و یه از خودبیخود شبگرد / یه مشت رویای تو خالی ، همه دلتنگتند برگرد
...
چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه اش یه دنیا بود / نمیشه بی تو خندید و نمیشه فکر فردا بود
تموم لحظه هام آه خیال با تو بودن شد / چه روزایی که پژمرد و چه رویایی که پرپر شد
امروز پنجشنبه 8 خرداد 1393
هوا عالیه ... توپ ... صبحش با رعد و برق شروع شد . با آفتاب ادامه پیدا کرد . اندکی گرد و خاک شد . باد شدت گرفت و تموم شد . الان (ساعت 16:20) هم بوی نم بارون به مشام میرسه ...
کلا شهر چهار فصلی داریم ...
احتمالا امشب برف بباره و شاهد رنگین کمان و شفق قطبی باشیم ...!!!
« دلم تنگه واسه عادی بودن ، واسه دور از چیزای مادی بودن
آره یه جورایی کندم از همه ، اینجوری توقع ها هم کمتر ازمه
ترجیح میدم تنها بشینم ، بی اعتنا به هر چی هر طرفمه ، هر کی هر طرفمه ... »
ﭘﺸﺖ ﻗﺎب ﺷﻴﺸﻪ ی ﭘﻨﺠﺮه ای ﻛﻪ ﺷﺒﻬﺎی من رو ﺑﺎ ﺧﻮد می بره
ﺟﺎییﻛﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪﻫﺎم ﻣﺜﻞ ﺗﺼﻮﻳﺮ از ﺗﻮ ﻗﺎﺑﺶ ﻣﻴﮕﺬره
ﭘﺸﺖ ﻗﺎب ﺑﻲ ﻧﻔﺲ ﻣﺜﻞ اون ﭘﺮﻧﺪه ﻛﻪ دﻟﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﻗﻔﺲ
ﻣﺜـﻞ ﻳـﻚ ﺣـﻘـﻴـﻘـﺖ رﻓـﺘـﻪ ﺑـﻪ ﺑـﺎد من رو ﺑـﺎ ﺧـﻮد می بره ﻣﺜﻞ ﻳﻪ روﻳﺎ ﺗﻮی ﺧﻮاب
ﺷﻬﺮ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﻢ ، ﻧـﻪ ﺑـﻪ ﺗـﻨـﻬﺎیی ﺧـﻮﻳـﺶ
از پس ﺷـﻴﺸﻪ ﺗﻮ را ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﮔﺮفتی ﻣﺮا در ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺶ
ﻣﻦ وﺿﻮ ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﺧﻴﺎل ﺗﻮ ﻣﻴﮕﻴﺮم و ﺗﻮ را میﺧﻮاﻧﻢ
و ﺑﻪ ﺷﻮق ﻓﺮدا ﻛﻪ ﺗﻮ را ﺧﻮاﻫﻢ دﻳﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راه میﻣﺎﻧﻢ
ﺗﻦ ﻣﻦ ﭘﺎره ای از آن ﺗﻦ ﺗﻮﺳﺖ و ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﻳﻦ ﺷﺒﻬﺎی ﭘﺮ ﺳﺘﺎره ﺷﺐ ﺗﻮﺳﺖ