دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان
دوستانه ۳۲۱

دوستانه ۳۲۱

دانشگاه سبزوار و دوستان

اعتراف می کنم...

- اعتراف می کنم که روزی که بچه ها صندلی پایه شکسته برای معلممون گذاشتند ، من عامل محرک بودم ولی بعد از افتادن معلم ، کمتر از همه ملامت شدم ... (البته توضیحات قابل قبولی دارم)

- اعتراف می کنم که توی یک امتحان چندتا سوال رو توی پرسشنامه یه گزینه علامت زدم و توی پاسخنامه یه گزینه دیگه ... (هیچ منظوری هم نداشتم) 

- اعتراف می کنم که همراه با یکی از بچه ها توی خوابگاه میخواستیم برای یه لشکر آدم غذا درست کنیم که نصفش رو خودمون خوردیم ، بعدش غذا رو بردیم توی اتاق و باز هم شروع کردیم همراه با جمع به خوردن غذا ... (ما رو اغفال کردند)  

- اعتراف می کنم که ... هیچی دیگه بقیه اش رو خودتون اعتراف کنید ...!!!

جوجه رنگی...

امشب رفته بودم احمدآباد که با منظره جالبی روبرو شدم ؛
انتظار دیدن یک چنین چیزی رو در بهترین منطقه شهر نداشتم ...
دقیقاً زیر پل عابر پیاده روبروی بیمارستان قائم ...
چیزی که یادآور خاطرات دوران کودکی بود برام : 

 

یادش بخیر ...

نقاب

ای بازیگر گریه نکن ، ما همه مون مثل همیم / صبحها که از خواب پا میشیم ، نقاب به صورت می زنیم 

یکی معلم میشه و یکی میشه خونه به دوش / یکی ترانه ساز میشه ، یکی میشه غزل فروش 

کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورت های ماست / گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست 

*** 

هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از  پشت نقاب / از رو نوشته حرف نزن ، رها شو از پیله خواب 

نقش یک دریچه رو رو میله قفس بکش / برای یکبار که شده ، جای خودت نفس بکش 

کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس / تنها برای یک نگاه ، حتی برای یک نفس 

تا کی به جای خود ما ، نقاب ما حرف بزنه / تا کی سکوت و رج زدن ، نقش نمایش منه 

*** 

هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب / از رو نوشته حرف نزن ، رها شو از پیله خواب  

نقش یک دریچه رو رو میله قفس بکش / برای یکبار که شده ، جای خودت نفس بکش ...

عید فطر مبارک

 

عیدتون خیلی خیلی مبارک باشه ...

آخ آخ آخ ...

نمره های بچه ها هنوز روی سامانه آموزشی زده نشده ؛ اون وقت ... 

   

مسابقات فوتسال ماه رمضان در دانشگاه علوم پزشکی سبزوار ...